زندگی امام حسین (ع)
در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت على وفاطمه , که درود خدا بر ایشان باد, در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود.
چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص) رسید, به خانه حضرت على (ع) و فاطمه (س) آمد و اسما (2) را فرمود تا کودکش را بیاورد.
اسما او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت .(3)
به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش , امین وحى الهى , جبرئیل , فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) (4) که به عربى (حسین) خوانده می شود نام بگذار.(5)
چون على براى تو بسان هارون براى موسى بن عمران است , جز آن که تو پیغمبران هستى . و به این ترتیب نام پرعظمت حسین از جانب پروردگار, براى دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش , فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه (6) کشت , و سر آن حضرت را تراشید و هموزن موى سر او نقره صدقه داد.(7)
از ولادت حسین بن على (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص) درباره حسین (ع) ابراز میداشت , به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى میگوید: دیدم که رسول خدا (ص) حسین (ع) را بر زانوى خویش نهاده او را می بوسید ومی فرمود:
تو
بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى , تو امام و پسر امام و پدر
امامان هستى , تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجت هاى خدایى که نه نفرند
و ایشان ,قائم ایشان (امام زمان عج) میباشد.(8)
انس بن مالک روایت میکند: وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست میدارى , فرمود: حسن و حسین را, (9) بارها رسول گرامى حسن (ع) و حسین (ع) را به سینه می فشرد وآنان را می بویید و می بوسید.(10)
ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است , در عین حال اعتراف میکند که : رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى ما می آمد, وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته , و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است .(11)
عالیترین , صمیمی ترین و گویاترین رابطه معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى اسلام (ص) خواند که فرمود: حسین از من و من ازحسینم .(12)
شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه که رسول خدا (ص)
چشم ازجهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زیست.
پدرى که جزبه انصاف حکم نکرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانید, جز خدا
ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت.
پدرى که در زمان حکومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند , همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند.
در تمام این مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت میکرد, و در چند
سالى که حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسین (ع) در راه پیشبرد
اهداف اسلامى , مانند یک سرباز فداکارهمچون برادر بزرگوارش می کوشید, و در
جنگهاى جمل , صفین و نهروان شرکت داشت. (13)
و به این ترتیب , از پدرش امیرالمؤمنین (ع) و دین خدا حمایت کرد وحتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض میکرد.
در
زمان حکومت عمر, امام حسین (ع) وارد مسجد شد , خلیفه دوم را بر منبر رسول
الله (ص) مشاهده کرد که سخن میگفت. بلادرنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد:
از منبرپدرم فرود آى .... (14)
پس از شهادت حضرت على (ع), به فرموده رسول خدا (ص) و وصیت امیرالمؤمنین (ع) امامت و ى شیعیان به حسن بن على (ع), فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع) گوش فرادارند. امام حسین (ع) که دست پرورد وحى محمدى و ولایت علوى بود, همراه وهمکار و همفکر برادرش بود.
چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید, امام حسین (ع) شریک رنجهاى برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است , هرگز اعتراض به برادرنداشت و حتى یک روز که معاویه , در حضور امام حسن (ع) وامام حسین (ع) دهان آلودهاش را به بدگویى نسبت به امام حسن (ع) و پدربزرگوارشان امیرمؤمنان (ع) گشود, امام حسین (ع) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاویه بشکند و سزاى ناهنجاریش را به کنارش بگذارد, ولى امام حسن (ع) او را به سکوت و خاموشى فراخواند , امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش بازگشت , آن گاه امام حسن (ع) خود به پاسخ معاویه برآمد و با بیانى رسا و کوبنده خاموشش ساخت.(15)
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود, به گفته رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و وصیت حسن بن على (ع) امامت و ى شیعیان به امام حسین (ع) منتقل شد و از طرف خدا مأمور ى جامعه گردید.
امام حسین (ع) میدید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام , بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده , سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است , و ازاین حکومت پوشالى مخرب به سختى رنج میبرد, ولى نمیتوانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامى پایین بکشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع) نیز وضعى مشابه او داشت.
امام حسین (ع) میدانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد,پیش از هر جنبش و حرکت مفیدى به قتلش میرساند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پیشه ساخت که اگر برمی خاست , پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد, و از این کشته شدن هیچ نتیجه اى گرفته نمی شد.
بنابراین تا معاویه زنده بود, چون برادر زیست و علم مخالفت هاى بزرگ نیفراخت , جز آن که گاهى محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد میگرفت و مردم رابه آینده نزدیک امیدوار میساخت که اقدام مؤثرى خواهد نمود.
و در تمام طول مدتى که معاویه از مردم براى ولایت عهدى یزید , بیعت میگرفت , حسین به شدت با اومخالفت کرد, و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه گفت و یا نامهاى کوبنده براى او نوشت.(16)معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید , به او اصرارى نکرد و امام (ع) همچنین بود وماند تا معاویه درگذشت ...
یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامى تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین
خواند و براى این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند, مصمم شد براى
نامداران و شخصیتهاى اسلامى پیامى بفرستد و آنان را به بیعت با خویش
بخواند.به همین منظور, نامه اى به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که
براى من از حسین (ع) بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود به قتلش برسان.
حاکم این خبر را به امام حسین (ع) رسانید و جواب مطالبه نمود.
امام حسین (ع) چنین فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید.(17)
آن گاه که افرادى چون یزید (شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمیکند) بر مسند حکومت اسلامى بنشیند, باید فاتحه اسلام را خواند. (زیرا این گونه زمامدارها با نیروى اسلام و به نام اسلام , اسلام را از بین می برند.)
امام حسین (ع) میدانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است ,
اگر درمدینه بماند به قتلش میرسانند, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى
از مدینه به سوى مکه حرکت کرد.
آمدن آن حضرت به مکه , همراه با سرباز
زدن او از بیعت یزید, در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت , و این خبر تا
به کوفه هم رسید. کوفیان ازامام حسین (ع) که در مکه بسر میبرد دعوت کردند
تا به سوى آنان آید و زمامدار امورشان باشد.
امام (ع) مسلم بن عقیل , پسر عموى خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفى را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه اى روبرو شد , هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع) با او بیعت کردند و مسلم هم نامه اى به امام حسین (ع) نگاشت وحرکت فورى امام (ع) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسین (ع) کوفیان را به خوبى می شناخت , و بی وفایى و بی دینیشان را درزمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد , و لیکن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوى کوفه حرکت کند.
با این حال تا هشتم ذیحجه , یعنى روزى که همه مردم مکه عازم رفتن به منى بودند (18) و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام میخواست خود را به مکه برساند, آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزى با اهل بیت و یاران خود, از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت , یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده , بلکه علیه او قیام کرده است.
یزید که حرکت مسلم را به سوى کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه
شده بود, ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران
حکومت بنى امیه بود) به کوفه فرستاد.
ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویى و
ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم
پراکنده ساخت و مسلم به تنهایى با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت و پس از
جنگى دلاورانه و شگفت , با شجاعت شهید شد.
(سلام خدا بر او باد)
و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام حسین (ع) برانگیخت , و کار به جایى رسید که عده اى از همان کسانى که براى امام (ع) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع) از راه برسد و به قتلش برسانند.
و این مأموریتى بود که خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیرى خانواده اش اتمام پذیرد.
رسول
گرامى (ص) و امیرمؤمنان (ع) و حسن بن على (ع) پیشوایان پیشین اسلام ,
شهادت امام حسین (ع) را بارها بیان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام
حسین (ع) ,رسول گرانمایه اسلام (ص) شهادتش را تذکر داده بود. (19)
و خود امام حسین (ع ) به علم امامت میدانست که آخر این سفر به شهادتش
می انجامد , ولى او کسى نبود که دربرابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى
جان خود ارزشى قائل باشد , یا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه
دهد. او آن کس بود که بلا را و شهادت را سعادت می پنداشت .
(سلام ابدى خدا بر او باد)
خبر شهادت حسین (ع) در کربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بودکه عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته , از رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن بن على (ع) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند.
بدینسان حرکت امام حسین (ع) با آن درگیریها و ناراحتی ها احتمال کشته
شدنش را دراذهان عامه تشدید کرد. به ویژه که خود در طول راه می فرمود: من
کان باذلا فینا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا.(20)
هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد, همراه ما بیاید.
و لذا در بعضى از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند. غافل از این که فرزند على بن ابى طالب (ع) امام و جانشین پیامبر , و از دیگران به وظیفه خویش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشید.
بارى امام حسین (ع) با همه این افکار و نظریه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خویش ادامه دا, و کوچکترین خللى در تصمیمش راه نیافت.
سرانجام , رفت , و شهادت را دریافت .
نه خود تنها, بلکه با اصحاب و فرزندان که هر یک ستارهاى درخشان در افق اسلام بودند, رفتند و کشته شدند و خون هایشان شنهاى گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقیمانده بستر هاى گناه آلود خاندان امیه) جانشین رسول خدا نیست , و اساسا اسلام از بنى امیه و بنى امیه از اسلام جداست .
راستى هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع) به وقوع نمی پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص) می دانستند, و آن گاه اخبار دربار یزید و شهوترانی هاى او و عمالش را می شنیدند, چقدر از اسلام متنفر می شدند, زیرا اسلامى که خلیفه پیغمبرش یزید باشد, به راستى نیز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت رابه گوش مردم برسانند.
و شنیدیم و خواندیم که در شهرها, در بازارها, در مسجدها, در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید, هماره و همه جا دهان گشودند وفریاد زدند, و پرده زیباى فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنى امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگباز وشرابخوار است , هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکهاى که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست .
سخنانشان رسالت شهادت حسینى را تکمیل کرد, طوفانى در جانها برانگیختند, چنان که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گردید و همه آرزوهاى طلایى و شیطانیش چون نقش بر آب گشت .
نگرشى ژرف میخواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم وپرنتیجه دست یافت.
از
همان اوان شهادتش تاکنون , دوستان و شیعیانش , و همه آنان که به شرافت و
عظمت انسان ارج می گذارند , همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را, سالروز
قیام و شهادتش را با سیاهپوشى و عزادارى محترم می شمارند,و خلوص خویش را
با گریه برمصایب آن بزرگوار ابراز میدارند.
پیشوایان مآلاندیش و معصوم ما, هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنایتى خاص داشتند.
غیر
از این که خود به زیارت مرقدش میشتافتند و عزایش را بر پا میداشتند, در
فضیلت عزادارى و محزون بودن براى آن بزرگوار, گفتارهاى متعددى ایراد
فرموده اند.
ابوعماره گوید: روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع) رسیدم , فرمود اشعارى درسوگوارى حسین براى ما بخوان.
وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گریه حضرت برخاست , من می خواندم و آن عزیز میگریست , چندان که صداى گریه از خانه برخاست.
بعد از آن که اشعار را تمام کردم , امام (ع) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام حسین (ع) مطالبى بیان فرمود.(21)
زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح میدهد و گویى روح را به سوى ملکوت خوبی ها و پاکدامنی ها و فداکاری ها پرواز میدهد.
با نگاهى اجمالى به 56 سال زندگى سراسر خداخواهى و خداجویى حسین (ع),
درمی یابیم که هماره وقت او به پاکدامنى و بندگى و نشر رسالت احمدى و
مفاهیم عمیقى والاتراز درک و دید ما گذشته است.
اکنون مرورى کوتاه به زوایاى زندگانى آن عزیز, که پیش روى ما است :
جنابش به نماز و نیایش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و
استغفار علاقه بسیارى داشت. گاهى در شبانه روز صدها رکعت نماز می گزاشت
.(25) و حتى در آخرین شب زندگى دست از نیاز و دعا برنداشت , و خوانده ایم
که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداى خویش به خلوت بنشیند.
و فرمود: خدا میداند که من نماز و تلاوت قرآن و دعاى زیاد و استغفار را دوست دارم .(26)
حضرتش بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.(27)
ابن اثیر در کتاب اسد الغابة مینویسد: کان الحسین رضى الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها (28)
حسین (ع) بسیار روزه می گرفت و نماز می گزارد و به حج می رفت و صدقه می داد و همه کارهاى پسندیده را انجام می داد.
شخصیت حسین بن على (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتى بابرادرش امام مجتبى (ع) پیاده به کعبه می رفتند , همه بزرگان و شخصیت هاى اسلامى به احترامشان از مرکب پیاده شده , همراه آنان راه می پیمودند. (29)
احترامى که جامعه براى حسین (ع) قائل بود, بدان جهت بود که او با مردم زندگى می کرد - از مردم و معا شان کناره نمی جست - با جان جامعه هماهنگ بود, چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود, و بالاتر از همه ایمان بی تزلزل او به خداوند, او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود.
و گرنه , او نه کاخهاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ, و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی بستند, و حرم رسول الله (ص) را براى اوخلوت نمیکردند... این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعى اوست , بخوانیم :
شدت علاقه امام حسین (ع) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستمدیدگان میتوان درداستان ارینب وهمسرش عبدالله بن سلام دریافت , که اجمال و فشردهاش را در این جا متذکر میشویم :
یزید به زمان ولایتعهدى , با این که همه نوع وسایل شهوترانى و کامجویى و کامروایى از قبیل پول , مقام , کنیزان رقاصه و... در اختیار داشت , چشم ناپاک و هرزهاش رابه بانوى شوهردار عفیفى دوخته بود.
پدرش معاویه به جاى این که در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده اى نشان دهد, با حیله گرى و دروغ پردازى و فریبکارى , مقدماتى فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش یزید بکشاند. حسین بن على (ع ) از قضیه باخبر شد, در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یکى از قوانین اسلام , زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدى و تجاوز یزید را از خانواده مسلمان و پاکیزهاى قطع نمود و با این کار همت و غیرت الهیاش را نمایان و علاقه مندى خودرا به حفظ نوامیس جامعه مسلمانان ابراز داشت , و این رفتار داستانى شد که درمفاخر آل على (ع) و دنائت و ستمگرى بنى امیه , براى همیشه در تاریخ به یادگارماند.(33)
علائلى در کتاب سمو المعنى مینویسد: ما در تاریخ انسان به مردان بزرگى برخورد میکنیم که هر کدام در جبهه و جهتى عظمت و بزرگى خویش را جهانگیر ساخته اند, یکى در شجاعت , دیگرى در زهد, آن دیگرى در سخاوت , و... اما شکوه و بزرگى امام حسین (ع) حجم عظیمى است که ابعادبی نهایتش هر یک مشخص کننده یک عظمت فراز تاریخ است , گویا او جامع همه والاییها و فرازمندیها است .(34)
آرى , مردى که وارث بیکرانگى نبوت محمدى است , مردى که وارث عظمت عدل و مروت پدرى چون حضرت على (ع) است و وارث جلال و درخشندگى فضیلت مادرى چون حضرت فاطمه (س) است , چگونه نمونه برتر و والاى عظمت انسان و نشانه آشکار فضیلت هاى خدایى نباشد.
درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم .
امام حسین (ع) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه
تنها نمونه یک بزرگمرد تاریخ را براى ما مجسم می سازد , بلکه او با همه
خویشتن , آیینه تمام نماى فضیلت ها , بزرگ منشی ها , فداکاریها ,
جانبازیها, خدا خواهی ها و خدا جویی ها می باشد , او به تنهایى می تواند
جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت را ضامن گردد.
بودن و رفتنش , معنویت و فضیلت هاى انسان را ارجمند نمود.
(1) در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (ع ) اقوال دیگرى هم گفته شده است , ولى ما قول مشهور بین شیعه را نقل کردیم . ر. به . ک . اعلام الورى طبرسى , ص 213
(2) احتمال دارد منظور از اسما, دختر یزید بن سکن انصارى باشد. ر. به . ک . اعیان الشیعه , جزء 11 , ص 167
(3) امالى شیخ طوسى , ج 1, ص 377
(4) شبر بر وزن حسن , و شبیر بر وزن حسین , و مبشر بر وزن محسن , نام پسران هارون بوده است و بوده است و پیغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام نامیده است - تاج العروس , ج 3 , ص 389, این سه کلمه در زبان عبرى همان معنى رادارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربى دارد - لسان العرب , ج 66, ص 60
(5) معانى الاخبار, ص 57
(6) در منابع اسلامى درباره عقیقه سفارش فراوان شده و براى سلامتى فرزند بسیارمؤثر دانسته شده است . ر. به . ک . وسائل الشیعه , ج 15, ص 143 به بعد
(7) کافى , ج 6, ص 33
(8) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 146 - کمال الدین صدوق , ص 152
(9) سنن ترمذى , ج 5, ص 323
(10) ذخائر العقبى , ص 122
(11) الاصابه , ج 11, ص 30
(12) سنن ترمذى , ج 5, ص 324 - در این قسمت روایاتى که در کتابهاى اهل تسنن آمده است نقل شد تا براى آنها هم سندیت داشته باشد.
(13) الاصابه , ج 1, ص 333
(14) تذکرة الخواص ابن جوزى , ص 34 - الاصابه , ج 1, ص 333, آن طور که بعضى ازمورخین گفتهاند این موضوع تقریبا در سن ده سالگى امام حسین (ع ) اتفاق افتاده است.
(15) ارشاد مفید, ص 173
(16) رجال کشى , ص 94 - کشف الغمة , ج 2, ص 206
(17) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 184 - لهوف , ص 20
(18) روز هشتم ماه ذیحجه مستحب است که حاجیها به منى بروند, و در آن زمان به این حکم استحبابى عمل می کردند, ولى در زمان ما مرسوم شده است که از روز هشتم یکسره به عرفات میروند.
(19) کامل الزیارات , ص 68 به بعد - مشیر الاحزان , ص 9
(20) لهوف , ص 53
(21) کامل الزیارات , ص 105
(22) کامل الزیارات , ص 101
(23) کامل الزیارات , ص 121
(24) کامل الزیارات , ص 147
(25) عقد الفرید, ج 3, ص 143
(26) ارشاد مفید, ص 214
(27) مناقب ابن شهرآشوب , ج 3, ص 224 - اسد الغابة , ج 2, ص 20
(28) اسد الغابة , ج 2, ص 20
(29) ذکرى الحسین , ج 1, ص 152, به نقل از ریاض الجنان , چاپ بمبئى , ص 241 -انساب الاشراف
(30) سوره نحل , آیه 22
(31) تفسیر عیاشى , ج 2, ص 257
(32) مناقب , ج 2, ص 222
(33) الامامة والسیاسة , ج 1, ص 253 به بعد
(34) از کتاب سمو المعنى , ص 104 به بعد, نقل به معنى شده است.
زندگی نامه امام هادی علیه السلام
لقب : هادی نقی
کنیه : ابوالحسن
نام پدر :محمد
نام مادر: سمانه مغربیه
تاریخ ولادت : 15 ذی الحجه یال 212 هجری
محل ولادت : مدینه طیبه
مدت امامت : 33 سال
مدت عمر :42 سال
تاریخ شهادت : 3 ماه رجب سال 254 هجری
علت شهادت: طعام زهر آلود
نام قاتل : متوکل عباسی
محل دفن : سامراء
تعداد فرزندان : 4 پسر و1 دختر
میلاد فرخنده :
سحرگاه روز 15 ذی الحجه هنگامی که خورشید اشعه تابناک خود را بر روی زمین می گسترد مولود مسعود خاندان رسالت حضرت امام علی النقی (ع) دیده بر جهان بازگشود نوزادی که باعث سربلندی وافتخار اسلام گردید وعمر خود را در راه اعتلای تعالیم ارزنده اسلام مصروف داشت ودر پیشبرد هدفهای الهی از هیچ نو کوشش وفعالیت ومجاهده مضایقه ننمود .
او در تیره ترین دوران اختلافات خلفای عباسی همانند پدر بزرگوارش به توسعه وگسترش آئین اسلام پرداخت واصالت تعالیم اسلامی را از گزند حوادث وآفات محفوظ داشت .
او از همان دوران نوجوانی از آن هنگامی که در مکتب پدر بزرگوارش درس علم ومعرفت می اموخت به راهنمائی وارشاد مردم می پرداخت ودر مکتب عالی دانش وفضیلت خود ، گروههائی از علاقه مندان وارادت ورزان خاندان نبوت را می پروراند .
او در عصر خود در دانش وفضیلت وشرف انسانی ، مجاهدتهای اسلامی نظیر وهمتا نداشت وعلاقمندان همچون پروانه گرد شمع وجودش می گشتند واز خرمن علم ودانش وفضیلت او بهره ها می بردند .
سال ولادت :
دهمین ثمره باغ ولایت ودوازدهمین نهال خعصمت وطهارت ونخستین فرزند برومند پیشوای نهم در سال 212 هجری در یکی از محلات مدینه شهر نورانی پیامبر بزرگوار اسلام در محلی که موسوم به « صریا» بود دیده بر جهان گشود وبه زیباترین نامی مه در خاندان رسالت سابقه دیرین وخوش خاطره ای داشت موسوم گردید ؛ پدر ارجمندش برای وی نام « علی » را برگزید .
او که همانند جد بزرگوارش مأ موریت دفاع از اسلام واحیای حقوق مسلمانان را از جانب پروردگار عالم بعهده داشت همان کنیه ی جدش را بر خویشتن انتخاب کرد وبه ابوالحسن موسوم گردید .
لقب ابن رضا درخشان ترین عنوان وشهرت او ودیگر پیشوایان معصوم بعدی بود که آنروزها همچون ستاره درخشان در میان دهها القاب دیگر بر تارک وی می درخشید . از دیگر القاب آن حضرت می توان هادی ، ناصح ، عالم ، فقیه ، امین ، عسگری ، دلیل ، فاتح ، نقی و مرتضی را نام برد چنانچه امروز بیشتر دوستداران وشیعیان او را با لقب مشهور « هادی » میشناسند .
آن حضرت تحت تربیتهای الهی ومعنوی پدر ، هفت سال واندی زندگی کرد وبعد از وفات پدر درخشان ترین وشامخ ترین چهره ی اسلام بود که مشکلات فقهی وعلمی جهان اسلام را با دانش وبینش خود حل وفصل می نمود .
مادر :
مادر عزیز ومهربانش ، بانوی با فضیلت وتقوی ودانشمدندی یود در نهایت فداکاری ودلسوزی که یکی از بانوان صالح ودرستکار شایسته ی روزگار خود محسوب می گشت بحدی که خود امام 0ع) درباره ی او چنین میفرماید :
« مادرم عارف وآشنا به مقام امامت وولایت بود . او با عنایت ولطف پروردگار اهل رحمت وبهشت است . هرگز فریب شیطان ومکر و کید تجاوزکار وستکگر را بخود ندید واز نظر رتبه ومقام کمتر از مادر انبیاء ومردان شایسته ی الهی نبود ...» .
نام گرامی وی « سمانه » معروف به سیده وصاحب کنیه « ام الفضل مقربیه » از شاهزادگان رومی بود که به اسارت لشکر مسلمانان در آمده بود وبه عنوان « ام ولد » آزاد گردید وافتخارهمسری امام را پیدا نمود او یکی از آشنایان حقیقی به مقام ولایت کبری واز مدافعین سرسخت زعامت وخلافت الهی بود .
تعیین امامت آن حضرت :
پیشوای نهم جز علی وموسی فرزند دیگری نداشت واز آنجا که میان علی وموسی در دانش وتقوی وپرهیزکاری وفضایل معنوی از وجود تا عدم واز زمین تا آسمان فاصله وجود داشت برای هیچ انسانی این شبهه پدید نمی آمد که او پیشوائی رقیب امام هادی (ع) گردد بخصوص که بارها حضرت هادی از طرف پدر عالیقدرش امام جواد (ع9 تصریحاً به امامت تعیین گردیده بود .
در ... پدر :
هشت سال از عمر شریفش نگذشته بود که غبار یتیمی بر چهره اش نشست در سال 220 هجری در آخر ماه ذیقعده پدر بزرگوار وجوان خود را از دست داد ؛ پدری که نمونه بارز علم وتقوی وفضیلت وشجاعت مظهر مبارزه با ظلم وستم وپناه درماندگان وبیچارگان بود .
مدت عمر وزندگی اش از نظر زمان بسیار محدود بود چون فقط 25 سال در این جهان زندگی کرد که هفت سال وچند ماه دوران پدر ئهفده سال بعدی از وی دوران امامت وپیشوایی او بود که دخترش ام فضل را به عقد ازدواج او درآورد سپس دوران حکومت معتصم را دید که در اوایل حکومت او بود که امام جواد در بغداد به شهادت رسید و در کنار قبر جد بزرگوارش امام موسی بن جعفر (ع) مدفون گردید وامروز به نام کاظمین معروف ومشهور است .
سالهای امامت :
سالهای امامت آن حضرت مصادف بوده است با قسمتی از خلافت معتصم و تمام خلافت متوکل و منتصر و مستعین و در زمان خلافت المعتز بالله وفات یافتند
امام هادی (ع) در مدینه اقامت داشتند تا اینکه متوکل در سال 232 ق به خلافت رسید. چنانکه در تواریخ مذکور است متوکل به حضرت امیر (ع) و اهل بیت کینه شدیدی داشت و کسانی که دور و بر او بودند به بغض و عداوت با آل علی شهرت داشتند و از جمله آنها عبد الله بن محمد بن داود هاشمی معروف به «ابن اترجه» بود
متوکل از امام جهت مسافرت به بغداد دعوت نمود و یحیی بن هرثمه را مأمور این کار کرد ، هرثمه آن حضرت را در سال 233 ق به سامرا برد
رفتار متوکل با امام به ظاهر محترمانه بود ولی پیوسته او را تحت نظر داشت و گاهی به حبس، توقیف و یا جستجوی منزل آن حضرت امر میکرد .
آثار آن حضرت
1 ) رساله ای در رد اهل جبر و تفویض و اثبات عدالت و منزلت بین المنزلتین .
2 ) مجموعه پاسخهایی که به پرسشهای یحیی بن اکثم قاضی القضات بغداد داده اند .
3 ) مجموعه ای از احکام دین که ابن شهر آشوب در مناقب از خیبری و حمیری و از کتاب مکاتبات الرجال از عسکریین نقل کرده است .
زیارت در کلام امام هادی(ع)
زیارت انسانهای وارسته,موجب بقا و استمرار حیات علمی و معنوی آنان می گردد, آنچنان که در حدیتی از پیامبر اکرم (ص)1 اتر زیارت امامان و پیامبران بعد از ... همسان اتر زیارت ایشان در حیات است و همان آتار و سازندگی را برای انسان دارد.
یکی از برترین زیارات ائمه (ع) که با فقرات بلندش به اوج وجود ائمه اطهار وبلندای هستی آنان نظر دارد و زمینه معرفت و عرفان کاملتر انسان را فراهم می سازد, زیارت جامعه کبیره است که امام علی النقی(ع) آن را به شاگرد خویش2 آموخته است که در فصاحت و بلاغت احسن و اکمل زیارات است.
این منشور بلند,هر چند که در لباس شرح فضایل و کمالات انسانهای کامل و خلفای برجسته الهی بیان شده است, لیکن معارف عمیق توحیدی آن اساس شرک را بر می کند و وجود انسان را از حقیقت و نور ولایت و معرفت سیراب می کند.
امام هادی (ع) در این زیارت ائمه اطهار (ع) را با جلوه های گوناگون معرفی کرده تا زائر از دریچه های مختلف, ایشان را الگو و اسوه خویش قرار دهد و بر تعالی خود همت گمارد. زیارت جامعه در مقام امامت جایی خالی نمی گذارد تا دیگران آن را پر کنند.
ابتدای زیارت با بهترین تحیت و بزرگداشت, سلام, آغاز می شود و در ادامه بالاترین معارف اعتقادی انبیا و ائمه (ع) را ,که هر کدام در عین سادگی نیاز به تشریح و تبیین دارد, بر می شمارد ; باشد که به تاسی از این ذوات مقدسه وجودمان لبریز از ایمان شود:
زندگی نامه حضرت امیر المومنین علی (ع)
وی فرزند ابو طالب بود. علی (ع) ده سال پیش از بعثت متولد شد و پس از شش سال در اثر قحطی که در مکه اتفاق افتاد بنا به در خواست پیغمبر اکرم (ص) از خانه پدر به خانه پسر عموی خود یعنی پیامبر منتقل گردید و تحت سرپرستی و پرورش مستقیم آن حضرت درآمد. پس از چند سال که پیغمبر اکرم (ص) به موهبت نبوت نایل شد و برای نخستین بار در (غار حرا) وحی آسمانی به وی رسید وقتی که از غار رهسپار شهر وخانه خود شد , شرح حال را فرمود , علی (ع) به آن حضرت ایمان آورد و باز در مجلسی که پیغمبر اکرم (ص) خویشاوندان نزدیک خود را جمع و به دین خود دعوت نموده فرمود
نخستین کسی که از شما دعوت مرا بپذیرد خلیفه و وصیه و وزیر من خواهد بود , تنها کسی که از جای خود بلند شد و ایمان آورد علی (ع) بود و پیغمبر اکرم (ص) ایمان او را پذیرفت و وعده های خود را درباره اش امضا نمود و از این روی علی (ع) نخستین کسی است در اسلام که ایمان آورد و نخستین کسی که هرگز غیر خدای یگانه را نپرستید
علی (ع) پیوسته ملازم پیغمبر (ص) بود تا آن حضرت از مکه به مدینه حجرت نمود و در شب هجرت نیز که کفار خانه آن حضرت را محاصره کرده بودند و تصمیم داشتند آخر شب به خانه ریخته و آن حضرت را در بستر خواب قطعه قطعه نمایند , علی (ع) در بستر پیغمبر اکرم (ص) خوابیده و آن حضرت از خانه بیرون آمده رهسپار مدینه گردید و پس از آن حضرت مطابق وصیتی که کرده بود , امانتهای مردم را به صاحبانش رد کرده , مادر خود و دختر پیغمبر را با دو زن دیگر برداشته به مدینه حرکت نمود
در مدینه نیز ملازم پیغمبر اکرم (ص) بود و ان حضرت در هیچ خلوت و جلوتی علی را کنار نزد و یگانه دختر محبوب خود فاطمه را به وی تزویج نمود و در موقعی که میان اصحاب خود عقد اخوت می بست او را برادر خود قرار داد
علی در همه جنگها که پیغمبر اکرم شرکت فرموده بود حاضر شد جز جنگ تبوک که ان حضرت او را در مدینه به جای خود نشانیده بود و در هیچ جنگی پای به عقب نگذاشت و از هیچ حریفی روی نگردانید و در هیچ امری مخالفت پیامبر (ص) را نکرد چنانچه آن حضرت فرمود
هرگز علی از حق و حق از علی جدا نمی شود
علی (ع) در روز رحلت پیامبر اکرم 33 سال داشت و با اینکه در همه فضایل دینی سرآمد و در میان اصحاب پیغمبر ممتاز بود به عنوان اینکهود جوان است و مردم به واسطه خون های که در جنگها پیشاپیش پیامبر اکرم (ص) ریخته با وی دشمنند از خلافت کنارش زدند و به این ترتیب دست آن حضرت از شوونات عمومی به کلی قطع شد وی نیز گوشه خانه را گرفته به تربیت افراد پرداخت و 25 سال که زمان سه خلیفه پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بود گذرانیده و پس از کشته شدن خلیفه سوم مردم با ان حضرت بیعت نموده و به خلافت برگزیدند
آن حضرت در خلافت خود که تقریبا 4 سال و 9 ماه طول کشید سیرت پیامبر اکرم (ص) را داشت و به خلافت خود صورت نهضت و انقلاب داده به اصلاحات پرداخت و البته این اصلاحات به ضرر برخی از سودجویان تمام می شد و از این رود عده ای از صحابه که پیشاپیش آنها عایشه , طلحه , زبیر و معاویه بودند خون خلیفه سوم را دستاویز قرار داده سر به مخالفت برافراشتند و بنای شورش و آشوب گری گذاشتند
زندگانى حضرت امام محمد باقر ( ع )
پیشواى پنجم حضرت امام محمد باقر(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
امام حسن مجتبی « علیه السلام » در نیمه رمضان سال دوم هجری به دنیا
آمد . پیامبر ( ص ) نام فرزند هارون ( وزیز و صی حضرت موسی « علیه السلام
» ) را برگزید . چون پدرش علی «علیه السلام » به منزله هارون بود برای
پیامبر.
«شُبر» کمله ای عبری است , که به عربی می شود حسن . نام حسن
واقعا برازنده ایشان بود . چهره زیبا و خصائل اخلاقی او دقیقا مانند پدر
بزرگ عزیزش رسولخدا ( ص) بود . در هفتیمن روز تولدش پیامبر ( ص ) گوسفندی
خرید و برای سلامتی فرزند عزیزش قربانی کرد, که بعد ها این عمل بنام عقیقه
سنت شده .
امام حسن «علیه السلام » در روزگاری سخت متولد شدند .
تقریبا تمام جنگهای صدر اسلام در این هفت سال آغازین عمر شریف ایشان اتفاق
افتاد . امام حسن « علیه السلام » از همان کودکی به یادگیری قرآن و سخنان
حکیمانه و طریقه نبرد و وشجاعت و دینداری پرادختند ؛ آنهم در محضر
عالیترین اسطوره های دین و انسانیت . هفت سال بعد از ولایت ایشان پیامبر (
ص) وفات یافت و مشکلات خلافت و خیانت عناصر منافق آغاز شد. بدون شک سخت
ترین ایام عمر مبارک ایشان بین وفات حضرت رسول « صلی الله علیه اله » و
شهادت مادرشان فاطمه زهرا( س) بوده است .
درباره شهادت مظلومانه حضرت
فاطمه ( س ) همه مطالب بسیاری شنیده ایم . به این ترتیب خلافت بدست ابو
بکر و دوسال بعد به دست عمر رسید . علی « علیه السلام » در مظلومیت و
تنهایی در سکوت خاص خویش منتظر فرصت بود . درروزگار عثمان , امام حسن علیه
السلام به 20 سالگی رسیده بودند . سال 28 هجری بین مسلمانان و مردم شمال
آخرین جنگی رخ داد که امام حسن «علیه السلام » در آن جنگ شرکت داشتند و
رشادت و شجاعتشان زبا نزد شد .
اگر چه خلافت عثمان را هرگز قبول
نداشتند ولی برای دین اسلام به میدان جنگ رفتند . عثمان فردی ناتوان و بی
لیاقت بود و دست افراد حقیر و ذلیلی که در زمان رسو ل خدا مطرود بودند,
باز گذاشت . عثمان حتی ابوذر را که در اسلام به یار صدیق پیامبر ( ص)
معروف بود به منطقه بی آب و هوائی تبعید کرد, تا در غربت و تنهائی جان
سپرد . آری اینها روزگاری است که جوانی امام حسن « علیه السلام » غریبانه
در آن شاهد رنجهای فراوان است . پس از عثمان بنابه درخواست توده مردم .
علی « علیه السلام » خلافت را پذیرفت اگر چه هرگز مردم را لایق نمی دید که
خلیفه ایشان باشند .
جنگ جمل اولین نبرد بعد از خلافت علی( ع ) بود
با گروهی که «ناکثین» معروف شدند. دوران جنگ همه دیدند که جنگ آوری و قدرت
علی « علیه السلام » چگونه در وجود امام حسن مجتبی (ع ) جوشان است . جنگ
بعدی به فتنه گری معاویه در صفین به راه افتاد و یا غیان این جنگ ( قاسطین
) حدود سه سال با خلافت علی ( ع ) درگیر بودند و بالاخره با پول و رشوه
های معاویه و حیله عمروعاص ملعون به نفع معاویه تمام شد و نتایج این جنگ
بسیار تلخ بود . آنقدر که علی « علیه السلام» آرزوی ... نمود و بعد ها
امام حسن « علیه السلام » مجبور به صلح با معاویه گردید . بدون توضیح
روزگار خلافت علی « علیه السلام » نمی توان به ذهنیت درستی از فضای زندگی
امام حسن مجتبی « علیه السلام » دست یافت . جنگ دیگری توسط گروهی نادان و
متعصب در نهروان اتفاق افتاد خوارج که ابن ملجم ملعون از ایشان است به
مارقین معروفند .
آری امام حسن « علیه السلام » در کنار پدر تمام این
روز گار پر ظلم را بعد از وفات پیامبر ( ص ) تحمل کرد . بعد از شهادت علی
« علیه السلام » بالاخره مردم امام حسن « علیه السلام » را برای خلافت بر
معاویه ترجیح دادند . امام که مردم منافق زمانه اش را خوب می شناخت ابتدا
خلافت را قبول نمی کرد و با لاخره با اصرار مردم پذیرفت . البته مشروط به
اینکه هر چه امام بگوید چه جنگ چه صلح همه بپذیرند.
اولین اقدام ایشان
بعد از خلافت یکطرفه کردن حضور معاویه بود در سرزمین خلافت امام معصوم
معاویه چه جایگاهی دارد ؟ برای همین قبل از اعلام جنگ امام حسن «علیه
السلام »نامه ای برای معاویه نوشت و او را به تبعیت از خود فرا خواند .
معاویه نپذیرفت و گفت مسئله من و تو درست شبیه مسئله پدر تو و ابوبکر است
.تو باید خانه نشین و من حکومت کنم . امام آماده جنگ شد و به تمام کسانی
که با او تبعیت کرده بودند ندا داد ؛ اما ایشان به بهانه های واهی حاضر به
همکاری درنبرد نشدند . امام «عبید اله بن عباس» را با 12 هزار نفر بسوی
معاویه فرستاد تا آماده نبرد شوند و به او دستور داد که چگونه رفتار کند
تا از پشت سر امام به آنها برسد . ولی چندی نگذشت که در میان سپاه « عبید
اله بن عباس » خبر پیچید امام صلح با معاویه را پذیرفت است . معاویه نامه
ای به ابن عباس نوشت با پانصد هزار درهم نقدا و پانصد هزار درهم هنگام
پیوستن به لشکریان او «عبید اله بن عباس» هم که فرمانده لشکر بود شبانه با
نیمی از سپاه به اردوی معاویه پیوستند . آخرین ضربه را نیز اشراف و
سرشناسان دنیا دوست زدند . آنها با نوشتن نامه قول هر همکاری را به معاویه
دادند . در این ایام امام حسن مجتبی « علیه السلام »آنقدر تنها بود, که در
میان خودی ها حاضر نیز با زره بر تن به نماز می ایستا د . بالاخره امام
بعد از هفت ماه خلافت بر مردمی منافق و نادان و بی ایمان مجبور به پذیرش
صلح شد و معاویه به حکومت رسید .
با لاخره در 28 صفر سال 50 ه. ق توسط
همسر فریب خورده اش مسموم شد و به شهادت رسیده . اما دشمنان از جنازه آن
حضرت هم دست بردار نبودند . گروهی به سر کردگی عایشه و مروان حکم مانع از
دفن آنحضرت در جوار پیامبر شدند و جنازه را تیرباران کردند .
امام
حسین « علیه السلام » که بنا به وصیت برادر اجازه درگیری نداشتند , جنازه
ایشان را در قبرستان بقیع کنار مادر بزرگ گرامیشان فاطمه بنت اسد به خاک
سپردند .پیامبر ( ص) می فرمودند : هر بخواهد آقای جوانان بهشت بنگرد به
حسن نگاه کند . وصف نیکی ها و خصایل ایشان بسیار زیاد داشت . حدیث زیر
درسی است از آنحضرت : مکارم اخلاق ده صفت است: راستگویی , درستکاری ,
بخشندگی , نیکخوئی , پاداش خیر پیوند با خویشان , حمایت از همسایگان ,حق
شناسی , میهمان نوازی و سر آمد همه مکارم حیاء است . ضمنا می توانید به
کتابهای زیر مراجعه کنید :
زندگانی حسن بن علی«علیه السلام », باقر شریف قریشی ,
زندگانی امام حسن مجتبی« علیه السلام», عماد زداه
در مکتب کریم اهل بیت اما حسن مجتبی « علیه السلام »
سخنان امام حسن مجتبی«علیه السلام », سید حسن شیرازی
حقایق پنهان ( زندگی سیاسی امام حسن مجتبی« علیه السلام », جعفر سبحانی
اولین گل زهرا ( س ) علی ثقفی, دکتر قائمیمنابع :
1- اولین گل زهراء , علی ثقفی .
2- بوستان شهادت , نشر شاهد , سخنان امام خیمنی ( ره )
3- ابواب معرفت از بیانات امام (ره )
4- نهج البلاغه ,
5- شناخت اسلام , دکتر بهشتی
زندگی نامه حضرت امام خمینى (ره)
در روز بیستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهریـور 1281 هجرى
شمسى ( 21 سپتامپر 1902 میلادى) در شهرستان خمین از توابع استان مرکزى
ایران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله
زهـراى اطـهـر سلام الله علیها، روح الـلـه المـوسـوى الخمینـى پـاى بـر
خـاکدان طبیعت نهاد .
او وارث سجایاى آباء و اجدادى بـود که نسل در نسل
در کار هـدایـت مردم وکسب مـعارف الهى کـوشیـده انـد. پـدر بزرگـوار امام
خمینـى مرحوم آیه الـله سید مصطفى مـوسـوى از معاصریـن مرحـوم آیه
الـلـه العظمـى میرزاى شیـرازى (رض)، پـس از آنکه سالیانـى چنـد در نجف
اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نایل آمـده
بـود بـه ایـران بازگشت و در خمیـن ملجاء مردم و هادى آنان در امـور
دینـى بـود. در حـالیکه بیـش از 5 مـاه ولادت روح الـلـه نمى گذشت،
طاغوتیان و خوانین تحت حمایت عمال حکومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را که در
برابر زورگـوئیهایشان بـه مقاومت بـر خاسته بـود، با گلـوله پاسـخ
گفـتـنـد و در مـسیر خمیـن به اراک وى را بـه شهادت رسانـدنـد. بستگان
شهیـد بـراى اجراى حکـم الهى قصاص به .تهران (دار الحکـومه وقت) رهـسـپار
شـدند و بر اجراى عـدالت اصـرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردید
بدیـن
ترتبیب امام خـمیـنى از اوان کـودکى با رنج یـتیـمىآشـنا و با مفهوم شهادت
روبرو گردید. وى دوران کـودکـى و نـوجـوانى را تحت سرپرستى مادر مـومـنـه
اش (بانـو هاجر) که خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم
آیـه الـلـه خـوانسـارى ( صاحب زبـده التصانیف ) بوده است. همچنیـن نزد
عمه مـکـرمه اش ( صاحبـه خانم ) که بانـویى شجاع و حقجـو بـود سپرى کرد
اما در سـن 15 سالگى از نعمت وجـود آن دو عزیز نیز محـروم گـردید.
هجرت به قـم، تحصیل دروس تکمیلى وتدریس علوم اسلامى
امـام خمینـى در سنگـر مبـارزه و قیــام
قیام 15 خرداد
ماه
محرم 1342 که مـصادف با خرداد بـود فـرا رسید. امام خمینى از ایـن فـرصت
نهـایت اسـتفاده را در تحـریک مردم بـه قیام عـلیـه رژیـم مستبد شاه بعمل
آورد .
امام خمینى در عـصـر عاشـوراى سال 1383 هجرى قمـى( 13 خرداد
1342شمسى ) در مـدرسه فیضیـه نطق تاریخـى خـویـش را که آغازى بر قیام 15
خرداد بود ایراد کرد .
در همیـن سخنرانى بـود که امام خمیـنى بـا صداى
بلند خطاب به شاه فرمـود : آقا مـن به شما نصیحت مـى کنـم، اى آقاى شـاه !
اى جنـاب شاه! مـن به تو نیصحت مى کـنم دسـت بـردار از این کارها، آقا
اغـفـال مى کنند تو را. مـن میل ندارم کـه یـک روز اگر بـخـواهـند تـو
بـروى، همه شکر کـنند ... اگر دیکـته مى دهند دسـتت و مى گـویند بخـوان،
در اطـرافـش فکـر کـن .... نصیحت مرا بـشـنـو ... ربط ما بیـن شـاه و
اسرائیل چیست که سازمان امنیت مـى گـوید از اسرائیـل حرف نزنیـد ... مگر
شاه اسـرائیلـى است ؟ شاه فـرمان خامـوش کـردن قیـام را صادر کـرد. نخست
جمع زیادى از یاران امام خمینـى در شـامگاه 14 خرداد دستگیـر و ساعت سه
نیمه شب ( سحـرگاه پانزده خـرداد 42 ) صـدها کماندوى اعـزامـى از مرکز،
منزل حضرت امـام را محاصره کردند و ایشان را در حالیکه مشغول نماز شب بـود
دستگیـر و سـراسیـمـه بـه تهـران بـرده و در بازداشــتگاه باشگاه افـسـران
زنـدانـى کـردنـد و غروب آنروز به زندان قـصر مـنتقل نمـودنـد . صـبحگاه
پـانـزده خـرداد خبـر دستگیرى رهـبـر انقلاب بـه تهـران، مـشهـد، شیـراز
ودیگـر شهرها رسیـد و وضعیتـى مشـابه قـم پـدید آورد .
نزدیکترین ندیم
همیشگى شاه، تیمـسار حسیـن فردوست در خاطراتش از بکارگیرى تجربیات و
همکارى زبـده ترین ماموریـن سیاسى و امـنیـتى آمریکا براى سرکـوب قیام و
هـمچنیـن از سراسیمگـى شاه و دربـار وامراى ارتـش وساواک در ایـن ساعـات
پرده بـرداشـتـه و تـوضیح داده است که چگـونه شـاه و ژنـرالهـایـش دیـوانه
وار فرمان سرکـوب صادر مى کردند .
امام خمینـى، پـس از 19 روز حبـس در زنـدان قـصـر بـه زنـدانـى در پـادگـان نظامـى عشـرت آبـاد منتقل شـد .
با
دستگیرى رهبـر نهـضـت و کـشتار وحشیانه مـردم در روز 15 خـرداد 42، قیام
ظاهرا سرکوب شد. امـام خمینى در حبـس از پاسخ گفتـن بـه سئوالات
بازجـویان، با شهـامت و اعلام ایـنکه هیـئـت حاکمه در ایـران و قـوه
قضائیه آنرا غیر قـانـونـى وفـاقـد صلاحیت مـى داند، اجتـناب ورزیـد. در
شامگاه 18 فـروردیـن سال 1343 بـدون اطلاع قـبـلى، امام خمینى آزاد و به
قـم منتقل مـى شـود. بـه محض اطلاع مردم، شـادمـانى سراسر شهر را فرا مـى
گیرد وجشنهاى باشکـوهى در مـدرسه فیـضیـه و شهـر بـه مـدت چـنـد روز بـر
پا مـى شـود . اولیـن سالگـرد قیام 15خـرداد در سال 1343 با صـدور بیانیه
مـشتـرک امام خمیـنـى و دیگر مراجع تقلید و بیانیه هاى جداگانه حـوزه هاى
علمیه گرامـى داشـتـه شـد و به عنـوان روز عزاى عمـومـى معرفـى شـد.
امـام
خمینـى در هـمیـن روز ( 4 آبـان 1343 ) بیانیـه اى انقلابـى صادر کرد و
درآن نـوشـت : دنیا بـدانـد که هر گرفـتارى اى کـه ملـت ایـران و مـلـل
مسلمیـن دارنـد از اجـانب اسـت، از آمـریکاست، ملـل اسلام از اجـانب
عمـومـا و از آمـریکـا خصـوصـا متنفــر است ... آمـریکـاست که از اسـرائیل
و هـواداران آن پشتیبـانـى مـى کنـد. آمریکاست که به اسرائیل قـدرت مـى
دهـد که اعراب مسلـم را آواره کند. افشاگرى امام علیه تصـویب لایحه
کاپیتـولاسیون، ایران را در آبان سـال 43 در آستـانه قیـامـى دوبـاره قرار
داد .
سحرگاه 13 آبان 1343 دوباره کماندوهاى مـسلح اعـزامى از تـهـران،
مـنزل امام خمیـنى در قـم را محاصره کـردنـد. شگـفـت آنـکه وقـت باز داشت،
هـمـاننـد سال قـبـل مصادف با نیایـش شبـانه امام خمینـى بـود .حضرت امام
بازداشت و بـه هـمراه نیروهاى امـنیـتى مـستقیما بـه فرودگاه مهرآباد
تهران اعـزام و بـا یک فـرونـد هـواپیـماى نظامى کـه از قبل آماده شـده
بـود، تحت الحـفـظ مامـوریـن امـنیـتى و نظامى بـه آنکارا پـرواز کـرد.
عـصـر آنـروز سـاواک خـبـر تـبـعیـد امـام را بـه اتهام اقـدام علیه امنیت
کشـور ! در روزنـامه ها مـنتـشـر سـاخت.
علیرغم فضاى خفقان موجى از
اعتراضها بـه صـورت تـظـاهـرات در بـازار تهران، تعطیلى طولانى مدت دروس
حوزه ها و ارسال طومارها و نامـه ها به سازمانهاى بیـن المللـى و مـراجع
تقلیـد جلـوه گـر شد.
اقامت امام در ترکیه یازده ماه به درازا کشید در
این مدت رژیم شاه با شدت عمل بـى سابقه اى بقایاى مقاومت را در ایران در
هـم شکـست و در غیاب امام خمینى به سرعت دست به اصلاحات آمریکا پـسند زد.
اقـامت اجبارىدر تـرکیـه فـرصتـى مغـتـنـم بـراى امـام بـود تا تـدویـن
کتـاب بزرگ تحـریـر الـوسیله را آغاز کند.
تبعیـد امـام خمینـى از تـرکیه به عراق
امـام خمینـى و استمـرار مبـارزه ( 1350 ـ 1356 )
اوجگیرى انقلاب اسلامى در سال 1356 و قیام مـردم
هجرت امام خمینى از عراق به پاریس
بازگشت امام خمینى به ایران
پس از 14 سال تبعیـد
رحلت امام خمینى
وصال یار، فراق یاران